عجیب با خودم غریبه شدم و از خودم بیزار.... عکس هایم را نگاه میکنم... در همه اش چهره دختری معصوم نقش بسته که لبخندی مهربان بر لب دارد....دخترک افرا را می نگرد که با ابروانی درهم و چشمانی غضب آلود لبخند اثیری اش را مسخره می کند....
افرا ببین کجایی..... افرا دلت بد گرفته است.... افرا هر چه تلخی کنی سگ جان تر می شوی و هر چه مدارا کنی پوسیده تر....