چنین گفت بودا...

اندک شماری به کرانه دیگر رسند 

دیگران در درازای ساحل می‌دوند 

 

           .................. 

 

گر چو طبلی آرام شکسته شوی 

به نیروانا رسی 

که تو را تشویش نیست 

 

         ................... 

 

فتح نفرت به دنبال آرد 

شکست خورده به اندوه سر بر بالین نهد 

آرام یافتگان فتح و شکست بنهادند و شادکام آرمیدند 

 

        ................... 

 

بر هر چه که هست چیره شدم 

بر هر چه هست عالم شدم 

لکه ای بر دامنم نیست 

از هر چه هست دست شستم 

فارغ از تشنگی ها 

و خود را شناختم 

مرا مراد کجاست؟؟؟ 

 

        ..................... 

 

برهمن خوانم آن کس را که 

کام ها بر او نماند 

چون آب بر برگ گل نیلوفر 

و دانه خردل بر نوک نیزه 

برهمن خوانم آن کس را که 

پایان دردهای خویش را در اینجا دانست 

و بار بنهاد 

و آزاد شد 

برهمن خوانم آن کس را که 

معرفتش ژرف گشت 

و دانا و عالم به راه و بیراه شد 

و به بالاترین غایت رسید 

 

(راه حق دممه پده؛ ترجمه رضا علوی)